آهو

تنها کسی که مرا درک می کند , یک روز مزا ترک می کند.

آهو

تنها کسی که مرا درک می کند , یک روز مزا ترک می کند.

بعد رفتنت

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش وتردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام وزیبا گفت :

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک وحسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

ومن در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک  یک ابر

نمی دانم چرا؟ شاید به رسم وعادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

                                                            کسی که همیشه تنهاست

 

کارشناسی عشق در 90

زیبا سلام

پرچم کمکداور سرنوشت مدتهاست به علامت در آفساید ماندن شادیهایم بالاست .

نتیجه سرنوشت من وزمستان با هم به تساوی کشیده شد، درحقیقت بازی به نفع

تو تمام شد. تقدیر،قـانون گل نهایی را منحل کـردتا مبادا توباگل لبـخندت دروازه

سکوت مرا بشکنی . سرنوشـت حتـی ثانیـه ای وقت اضـافی برای بازپس گرفتـن

انتقامم ازغم تو منظورنکرد.قلب بیشترین گل را از توخورد، تودروازه قلـبـم را با

مهارتی عجیب گشودی وترجیـح دادی که دروازه سـکوتم همچـنان بسـته بماند.

شنیدم که تکل ازپشت کارت قرمزدارد، نمی دانم ان زمـانی که سرنوشت به تنـها

بخش باقی مانده ازآرزوهای من پشت پا زد،داورها کـجا بودند؟ هیــچ کس حتی

کارت زرد نشانش نداد،چرا هیچ داوری خطاهای سرنوشت را نمی بیند.

زیبا! سکوت تو خطای مسلّمی است که پنالتی دارد، زیبا! غمت آرزوهـایم را درو

کرد، مدّت هاست که تو دفاع آخـر یا همان عقل مرا به شدّت مصـدوم کرده ای،

یاد تو داءم با ضربه ای آزاد درست کناردروازه های قلبم آتش به جانم می زتد.

حقّا که   دروازه خودرا بسـتـی ونـقـطه ضـعف دل رسـوای مـرا یـافـتـی ،

زیبا! قضیه یک کرنرساده نیست ،  تو ازهمه طرف به مـن گل زدی ، درد دلهـایم

را به اوت نزن ، خدا اینها شوت های هوایی یک نفس نیستند،ضد حمله هم نیستند

که دفعشان کنی ، زیبـای من نـگذار فراق تو درهـمین بازی نخست ازدورشـرکت

کنندگان درمسابقه زندگی جام پیکارحذفم کند،زیبا توچه آسان مـرا ازاوج جـدول

آرامش به دسته آخردلواپسی فرستادی من فقط ازتوگل خوردم ، حـالاکـه درکـم

می کنی با مهربانیت برایم ازتقدیر،آوانتاژ بگیر،زیبا یادتودربین نوددقیقه صبوری

وتحمّل هم رهایم نمی کند،تورابه خدا تجدید نظرکن ،تو دیگرکارت قرمزنشانم نده

کسی که خودش یک کارت زردهم نداردآن قدرمهربان است که گمـان نمی کنم به

کسی که خطایش تنها دیوانگی اوست قرمزنشان دهد، زیبا! مـحرومم نکن ،بـگذار

تماشایت کنم تازندگی کنم ،من بادیدار تو زمین وتوپ تقدیررا خواهم بوسید وبا

افتخار به عنـوان پیش کسوتی درعشـق برای هـمیشه باجـام زنـدگی خداحافظی

خواهم کرد.

                                             

                                     کسی که نبودن تو حتّی درتخیّلش هم نمی کنجد

 

 

  

    

دلداده

مدهوش آن نیست که مشغول جام و سرگرم باذه است.

مدهوش آن است که از شام تا سهر برای باختن هستی خویش

به بهای نگاهی آماده است.پس او که بی باده آماده است دلداده است.

 

شاهزاده ای بااسب سیاه

دلم می سوزه برای تمام رویاهایی که نیمه تمام ماند

در یک غروب پاییزی شاهزاده ای سوار بر اسب سیاه آمد

 و با شمشیر نگاه خود تمام رویاهایم را گردن زد.

وملکه آرزوهایم را از من جدا کرد و با خود برد تا دور دستها...

و دیگر اثری از آنشاهزاده وملکه آرزوهایم وجود ندارد.

ومن در غروب پاییزی خود تنهای تنها در جاده های

بی کسی در انتظارشنشسته ام تا شاید روزی

 با اسب سفید خود برگردد و پاییز سرد مرا به بهاری زیبا

و پر گل تبدیل کند.

تکیه گاه

دیدی که هیچ کس پناهم نبود

               هیچ وقت کسی تکیه گاهم نبود

                                   حتی کسی با دل خسته ام

                                                  در زندگی چشم به راهم نبود