شب بودُ شب گردیِ بارونُ باد
رد شدمُ چشام به چشماش افتاد
دیدم که زخماش همه از غربته
مثل خودم خسته و بی طاقته
دیدمُ گفتم که نباید نشت
یه عشق بیچارهَ رو دید ، رهاش کرد
رفتمُ گفتم که چرا نشستی
تلف نکن عمرتُ دستی دستی
درسته که ازهمه تنهاتری
اسیر این دردایِ زجر آوری
کفشای غیرَتُ باید پا کنی
بگردیُ لنگَتو پیدا کنی
شعر محسن چاوشی هست نه
خیلی قشنگه ! ایول
ممنون ازتون
عالیه
...