هر انکس که تو را دید مرا نفرین کرد
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
گر چه در خود بشکستیم صدایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم
داش مهی
درخت بید بودم در کنج بیشه دلبر تراشیدن مارو با ضرب تیشه دلبر
تراشیدن مارو قلیون بسازن دلبر که آتیش بر سرم باشه همیشه دلبر
دوست ندارم بگم دوست دارم دوست دارم درک کنی دوست دارم
**************
داستان غم دوست را گفتم با شمع آنقدر سوخت که از گفته شیمانم کرد
ای عشق من اینو بدون که هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و آنکه لیاقت تو را دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.
اگه به تو دل داده ام منو ببخش که ساده ام
اگه به خاک افتاده ام ولی هنوز آزاده ام
هنوز همون ساده دلم هنوز همون آواره ام
میخوای بدونی چی میگم میخوای بدونی من کی ام
یه عاشقم
داش مهی